سلام زهرا جان ! خون شده چرا جگرت؟
مدینه پر شده از کربلای دور و برت
برای مادر عباس چیست بهتر ازین
خبر بیاوری از لاله های در سفرت
خدا کند که نگویی و نشنوم چه شده است
که آتشم زده آن چشم های سرخ و تَرت
برای این زن تنهای شهر قـصه بگو
زغیرت پسـرم ٫نه درست تر !پسرت!
چهار پاره جگر داشتم که توفان برد؟
فدای بازوی در خون نشسته وکمرت
هنوز بانوی آب و شکوفه دل خون است
ز هُرم آتش و ان کربلای پشت درت!
دو بازوی قلم اورده ای نه!بانو جان؟؟!
دو چشم ناز ابولفضل هم فدای سرت!
سرت سلامت ... ای کاش مرده بودم من!
نمی رسید به من داغ آخرین خبرت
سر حسین(ع)؟ سر نیزه؟ خیزران و تنور؟
چقدر خون شده بانوی خسته دل جگرت؟
....
نگو و آتش این سینه را زیاد نکن
چگونه بشنوم از داغ های بیشترت
**************************************************
باز طوفانی شده دریای دل
موج سر بر ساحل غم میزند
باز هم خورشید رنگ خون گرفت
بر زمین نقشی ز ماتم میزند
باز جام دیده ها لبریز شد
باز زخم سینه ها سر باز کرد
در میان ناله و اندوه و اشک
حنجرم فریادها آغاز کرد
می نویسم شرح این غم نامه را
داستان مشک و اشک و تیر را
می نویسم از سری کز عشق دوست
کرد حیران تیغه شمشیر را
گوئیا با آن همه بیگانگی
آب هم با تشنگان بیگانه بود
در میان آن همه نامردمی
اشک آب و دیده ها پیمانه بود
تیغ ناپاکان برآمد از نیام
خون پاکی دشت را سیراب کرد
خون خورشید است بر روی زمین
کآسمان تشنه را سیراب کرد
می شود خورشید را انکار کرد؟
زیر سم اسبها در خاک کرد؟
می شود آیا که نقش عشق را
از درون سینه هامان پاک کرد؟
گر نشان عشق را گم کرده ایم
در میان آتش آن خیمه هاست
گر به دنبال حقیقت میرویم
حق همینجا حق به روی نیزه هاست
گریه ها بر حال خود باید کنیم
او که خندان رفت چون آزاد شد
ما سکوت مرگباری کرده ایم
....او برای قرنها فریاد شد
بازهم در ماتم روی حسین
باز هم در سوگ آن آلاله ایم
یادتان باشد حیات عشق را
وامدار خون سرخ لاله ایم
تبادل کن دیگه ه ا لینک بزار لینکت رو گذاشتم
سلام خوبی متن قشنگی بود . خسته نباشی داداشی دوست دارم