دم غروب، میان حضور خسته اشیا.
نگاه منتظری حجم وقت را میدید.
و روی میز،هیاهوی چند میوه نوبر
به سمت مبهم ادارک مرگ جاری بود.
و بوی باغچه را، باد، روی فرش فراغت
نثار حاشیه صاف زندگی میکرد.
و مثل بادبزن ، ذهن، سطح روشن گل را
گرفته بود به دست
و باد میزد خود را.
مسافر از اتوبوس
پیاده شد:
«چه آسمان تمیزی!»
سلام خب هستین همگی انشاالله
اول از نظراتتون ممنونم
دوم به دوست خوبم امیرضا (نانوشته) که تازه به جمع دوست داران شعر و داستان پیوسته و از این wwe دست برداشته تبریک میگم
سوم این شعری که خوام امروز بذارم رو همتون شنیدید ولی خوب ان دفعه ببینید
چهارم از امروز هر روز چند تا لینک اهنگ مجاز یا pop خارجی میذارم درخواست غیر مجاز نکنید
پنجم خیلی کولاک کردین بیشتر نظر بدین که هرچی بیشتر بدین من بیشتر حال میکنم البته حالا ها مونده تا ما وبلاگ نویس حرفه ای بشیم
ششم خیلی حرف زدم بریم سره اپدیت.
روشنی ، من، گل، آب
ابری نیست.
بادی نیست.
مینشینم لب حوض:
گردش ماهیها، روشنی، من، گل ، آب.
پاکی خوشه زیست.
مادرم ریحان میچیند.
نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، اطلسیهایی تر.
رستگاری نزدیک: لای گلهای حیاط.
نور در کاسه مس، چه نوازشها میریزد!
نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین میآرد.
پشت لبخندی پنهان هر چیز.
روزنی دارد دیوار زمان، که از آن، چهره من پیداست.
چیزهایی هست، که نمیدانم.
میدانم، سبزهای را بکنم خواهم مرد.
میروم بالا تا اوج، من پرواز بال و پرم.
راه میبینم در ظلمت، من پرواز فانوسم.
من پراز نورم و شن.
و پر از دارو درخت .
پرم از راه، از پل، از رود، از موج،
پرم از سایه برگی در آب:
چه درونم تنهاست.
لینک موزیک ها فعلا قابل دسترس نیست از پست بعد سعی می کنم بذارم بجاش لینک روزانه میذارم
سایت خلوت حتما ببینید
سلام امروز یه خبر خوش برای طرفداران هری پاتر دارم چون کتاب هری پاتر و جادوی خاطرات اون رو انلاین پیدا کردم و البته اگر ازش استفاده کنین و نظر ندین نامردین.
لینک برای دیدن کتاب.اینجا
و یه شعر هم از سهراب سپهری میذارم که ماله همین اهنگ وبلاگ قشنگه.
صدای پای آب
اهل کاشانم.
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم، خورده هوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم، بهتر از برگ درخت.
دوستانی ، بهتر از آب روان.
و خدایی که در این نزدیکی است:
لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند.
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.
من مسلمانم.
قبلهام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم.
در نمازم جریان دارد ماه.
جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی میخوانم.
که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته سرو.
من نمازم را، پی «تکبیرة الاحرام» علف میخوانم،
پی «قد قامت» موج.
کعبهام بر لب آب،
کعبهام زیر اقاقیهاست.
کعبهام مثل نسیم، میرود باغ به باغ، میرود شهر به
شهر.
«حجرالاسود» من روشنی باغچه است.
اهل کاشانم.
پیشهام نقاشی است:
گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ، میفروشم به شما.
تا به آواز شقایق که در آن زندانی است.
دل تنهاییتان تازه شود.
چه خیالی ، چه خیالی ، ... میدانم
پردهام بی جان است.
خوب میدانم، حوض نقاشی من بی ماهی است