-
حسین شرنگ
سهشنبه 24 آذرماه سال 1383 15:20
زَبُور ِ مارانمار حسین شرنگ به پرویز اسلامپور حرفی سر ِ زبانم بود می گفتم دهانم آوار می شد نمی گفتم زبانم از یاد می رفت هنوز در شعرم می نالد از غروب ِ غاری پیش از اختراع ِ نوشتن می نویسم و می دانم که دانه های سیاه سبز می شوند و بین ِ دست ها و گلوها با صدای ِ پرندگان بسیار کتابی باز می شود و می خندد جنگلی بازیگوش هفت...
-
شروود آندرسن
دوشنبه 23 آذرماه سال 1383 06:52
در شهرکی غریب شروود آندرسن ترجمه : مرضیه ستوده- تورنتو صبح روزی در شهرکی غریب در محله ای غریبه. همه جا آرام و ساکت است. نه، انگارصداهایی می آید. صداهایی که قاطعانه بیان میشوند. پسرکی سوت میزند. در ایستگاه راه آهن، ازاین جا که ایستاده ام صدایش را می شنوم. من در محلهای غریبام. اینجا آرام و ساکت است اما سکوت نیست....
-
بارانتک استانیسلاو
یکشنبه 22 آذرماه سال 1383 13:39
با یک نفس بارانتک استانیسلاو ترجمه ی زیبا کرباسی بارانتک استانیسلاو یکی از شاعران پیشکسوت و مطرح لهستان است، علاوه بر شاعری، اشعار و نمایشنامه های شکسپیر را به لهستانی ترجمه کرده است. بیش از 20 کتاب شعر از او به چاپ رسیده است. در حال حاضر در دانشگاه هاروارد در بستن آمریکا به تدریس شعر لهستان و روسیه مشغول است. با یک...
-
سهراب سپهری
یکشنبه 22 آذرماه سال 1383 13:38
دنگ دنگ . . .، دنگ . . . ساعت گیج زمان در شب عمر می زند پی در پی زنگ. زهر این فکر که این دم گذراست می شود نقش به دیوار رگ هستی من. لحظه ام پر شده از لذت یا به زنگار غمی آلوده است. لیک چون باید این دم گذرد، پس اگر می گریم گریه ام بی ثمر است. و اگر می خندم خنده ام بیهوده است. دنگ . . .، دنگ . . . لحظه ها می گذرد. آنچه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1383 17:16
روزگارا قصد ایمانم مکن زانچه می گویم پشیمانم مکن کبریای خوبی از خوبان مگیر فضل ِمحبوبی ز محبوبان مگیر گم مکن از راه پیشاهنگ را دور دار از نام ِ مردان ننگ را گر بدی گیرد جهان را سر بسر از دلم امیّد ِخوبی را مبر چون ترازویم به سنجش آوری سنگِ سودم را منه در داوری چونکه هنگام ِنثار آید مرا حبِّ ذاتم را مکن فرمانروا گر...
-
مرغ معما
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1383 17:11
دیر زمانی است روی شاخة این بید مرغی بنشسته کو به رنگ معماست. نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی. چون من در این دیار، تنها، تنهاست. گر چه درونش همیشه پر ز هیاهوست، مانده بر این پرده لیک صورت خاموش. روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف، بام و در این سرای می رود از هوش. راه فرو بسته گر چه مرغ به آوا، قالب خاموش او صدایی گویاست. می...
-
با مرغ پنهان
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1383 17:09
حرف ها دارم با تو ای مرغی که می خوانی نهان از چشم و زمان را با صدایت می گشایی! چه ترا دردی است کز نهان خلوت خود می زنی آوا و نشاط زندگی را از کف من می ربایی؟ در کجا هستی نهان ای مرغ! زیر تور سبزه های تر یا درون شاخه های شوق؟ می پری از روی چشم سبز یک مرداب یا که می شویی کنار چشمة ادراک بال و پر؟ هر کجا هستی، بگو با من....